هدایت به بالای صفحه

حسام فرهنگی قوچانی | من زنده‌ام
به خدا من زنده‌ام!

صبح شده بود و رزمنده‌ها تازه چشمشان را باز کرده بودند که فهمیدند یکی از چادرها آتش گرفته. یکی از رزمنده‌های به سر و صورت خودش می‌کوبید و برای دوستش که داخل چادر بود مویه می‌کرد؛ در حالی که ...

به خدا من زنده‌ام!

فضل الله قنبریان یکی از رزمندگان جانباز دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «در مقر شوشتر از بس هوا گرم بود، نمی‌توانستیم توی چادرها بخوابیم. بیشتر بچه‌ها شب‌ها داخل پشه‌بند و در هوای آزاد می‌خوابیدند.

یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم یکی از چادرها آتش گرفته است. یکی از نیروهای مسن به نام آقای عباسی داد و بیداد می‌کرد و توی سروکله‌اش می‌زد. بقیه بچه‌ها داشتند قاه قاه می‌خندیدند!


پیش آن‌ها رفتم و گفتم: «چه خبر شده؟» عباس شاهچراغی گفت: «دیشب آقای عباسی اومد پیشم و گفت من امشب می‌رم توی پشه‌بند تو می خوابم.» گفتم: «باشه. تو برو توی پشه‌بند بخواب، من می‌رم داخل چادر.» رفتم خوابیدم، اما از فرط گرما نفسم بند آمد.

پشه‌ها هم خیلی اذیت می‌کردند. بلند شدم رفتم پیش یکی از بچه‌ها. دو نفری در پشه بند او خوابیدیم. صبح از سروصدای آقای عباسی بیدار شدم. می‌گفت: «تقصیر منه که شاهچراغی داره می‌سوزه.»واقعاً چادر تسلیحات آتش گرفته بود.

بچه‌ها می‌گفتند چراغ نفتی دچار مشکل شده و آتش گرفته.آتش به همه چادر سرایت کرده بود. آقای عباسی فکر کرده بود منم توی چادرم و دارم می‌سوزم. هرچه بچه‌ها به او می‌گفتند: «آقای عباسی! کسی توی چادر نیست.» باور نمی‌کرد.

برای اینکه ماجرا فیصله پیدا کند، خودم رو به اون نشون دادم و گفتم: «آقای عباسی! منو ببین، من زنده‌ام.» اما او بر خودش مسلط نبود و باز هم سروصدا می‌کرد و توی سروکله خودش می‌زد.»

منبع: کتاب «موقعیت ننه» به قلم رمضانعلی کاووسی

[ چهارشنبه هفتم شهریور ۱۴۰۳ ] [ 20:4 ] [ حسام ] [ ]
سلام، من زنده‌ام!/ عاشقانه‌ای از یک زن که داعشی‌ها همسرش را زنده زنده سوزاندند

هر روز می‌نشستم ، بچه‌ها را دور خودم جمع می‌کردم و دعای توسل می‌خواندیم بلکه برگردد. دیگر باورم شده بود مُرده. دستم به جایی بند نبود. منصور غیبش زده بود. تا اینکه بعد از دو هفته مرگ، زندگی ، امید و انتظار، ساعت دوازده شب تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم؛ منصور بود: «سلام مامان علی، من زنده‌ام! ولی رفتم سوریه!»

سلام، من زنده‌ام!/ عاشقانه‌ای از یک زن که داعشی‌ها همسرش را زنده زنده سوزاندند

«کارگر شرکت فولاد بود. سبزه و با صورتی استخوانی. یک مرد تمام عیار. آنقدر که باحیا و متین بود خب هر کسی دلش می‌خواست دخترش را بسپارد دست او. شوهرخواهرم همکار منصور بود. رفت و آمد و تا می‌توانست از خوبی‌هایش گفت. «سر پای خودش ایستاده.» «با غیرت است.» «اگر زمین به آسمان برسد نمازش قضا نمی‌شود.» «تا حالا سرش را بلند نکرده توی صورت زنی نگاه کند.» «نان حلال را زیر پای فیل هم باشد درمی‌آوَرَد.» خلاصه آنقدر از خوبی‌های منصور گفت که ندیده، عاشقش شدم. وقتی آمد خواستگاری خودش را از خودش هم بیشتر دوست داشتم! میدانی؟ واقعا قسمت بود که به هم معرفی شدیم. من خیلی خوشبخت بودم که عروس منصور شدم.»

خانم شریفی عبایش را جلوتر کشید و دست‌هایش را روی هم گذاشت: «زندگیمان را توی یک اتاق از خانه‌ی پدری منصور شروع کردیم. می‌رفت سر کار و من به بهانه‌ی آب و جارو زدن توی حیاط منتظرش می‌ماندم. یک ماه بعد از عروسیمان بود. درست مثل هر روز که منتظرش بودم، گرفته و پکر برگشت خانه. لباس‌ چرک‌هایش را از توی پلاستیک درآوردم: «چیزی شده منصور؟» نشست کنار باغچه و سرش را بین دست‌هایش گرفت: «فرحِ عزیزم، من قول دادم تو را خوش‌بخت کنم. تو با هزار امید و آرزو آمدی خانه‌ی من اما پیمانکار امروز اخراجم کرد. یعنی اخراج که نه. پروژه تمام شد. من هم فقط یک کارگر ساده‌‌ی روزمزد بودم. دیگر نیازی به من ندارند.» دلم هُری ریخت اما به روی خودم نیاوردم. سرش را بوسیدم: «آقا منصور یعنی شما من را اینطور شناختی؟ دست مریزاد. فرحی که کوهی مثل منصور پشتش باشد همیشه خوش‌بخت است.»


منصور با تعجب نگاهم کرد. چشم‌هایم را از نگاهش دزدیدم. می‌خواستم باور کند ناراحت نیستم. منصور هم وقتی مطمئن شد راستی

ادامه مطلب

برچسب ها: سلام , من زنده‌ام
[ چهارشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۱ ] [ 0:18 ] [ حسام ] [ ]
کشته‌سازی‌ ضدانقلاب در دزفول هم دروغ از آب در آمد/احسان خواجوی: من زنده‌ام+فیلم

امروز رسانه های معاند اقدام به انتشار تصویری از یک نوجوان دزفولی به نام احسان خواجوی کردند و مدعی شدند که به دلیل اصابت چندین گلوله جان باخته است اما واقعیت ماجرا چیست؟

کشته‌سازی‌ ضدانقلاب در دزفول/ من زنده‌ام+فیلم

امروز رسانه های معاند اقدام به انتشار تصویری از یک نوجوان دزفولی به نام احسان خواجوی کردند و مدعی شدند که به دلیل اصابت چندین گلوله جان باخته است.

احسان خواجوی در اغتشاشات گلوله ساچمه ای خورده است ولی از بیمارستان مرخص شده و در کمال صحت و سلامت است.

علی یار خواجوی عموی احسان خواجوی که کارهای ترخیص وی را از بیمارستان انجام داد امروز در گفت وگو با خبرنگار فارس اظهار کرد: در تاریخ ۳۰ مهر ماه سال جاری احسان به همراه پدر خود در راه خانه بودند که در مسیر آشوبگران قرار می‌گیرند.

خواجوی اضافه کرد: متاسفانه مورد اصابت گلوله ساچمه ای قرار می‌گیرد و احسان از ناحیه کمر مصدوم می‌شود ولی در حال حاضر سالم و از بیمارستان مرخص شده است.

" فیلم"



در روزهای اخیر که پروژه کشته‌سازی ضد انقلاب به صورت زنجیره‌ای در حال انجام است، هر روز نام‌هایی مختلف از شهرهای ایران مطرح می شود که توسط نیروهای امنیتی کشته شده‌اند و پس از بررسی ها مشخص میگردد این افراد یا زنده هستند یا دلیل مرگشان موضوع دیگری بوده است. نیکا شاکرمی، اسرا پناهی، دکتر پریسا بهمنی، نگین عبدالملکی، سارینا اسماعیل زاده، آرنیکا قائم مقامی، مائده جوانفر و بسیاری افراد دیگر نمونه هایی از همین دست هستند.

بررسی عملکرد 5 رسانه ضدایرانی و صفحات مجازی آنها نشان می‌دهد این رسانه‌ها در بازه زمانی 23 شهریور تا 9 آبان (46 روز) بیش از 38 هزار دروغ را درباره حوادث اخیر ایران منتشر کرده‌اند. مطابق رتبه‌بندی بیشترین انتشار اخبار خلاف واقع به نسبت حجم خبر متعلق به بی‌بی‌سی فارسی است.

[ شنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۱ ] [ 23:41 ] [ حسام ] [ ]
آخرین مطالب

آوازک





Powered by WebGozar