سلام. وقت تون بخیر و خوشی. پیشاپیش اعیاد شعبانیه را تبریک و تهنیت عرض می کنم.خوش آمدید. امیدوارم از پیامهای زیبای شما استفاده نماییم .💐🙏
ســـ😊ــلام✋
صبحتـون پُر از لبخند خدا ☕🌺
ان شاءالله
دنیاتون سرریز
مهرولبخندباشه😊
به هرچیزےکه تو
زندگیتون میخواهید برسید😉
وهمون جایےباشید
که دلتون میخواهد🙏
🌼🍃
صبح یعنی عشق
عشق یعنی حس خوب زندگی
زندگی یعنی زیباترین هدیه خدا
سلام صبح سه شنبه تون زیبا ☕️
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو اى ابا عبداللّه و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما
*- اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سلام بر حسین و بر على بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین
هر روز مینشستم ، بچهها را دور خودم جمع میکردم و دعای توسل میخواندیم بلکه برگردد. دیگر باورم شده بود مُرده. دستم به جایی بند نبود. منصور غیبش زده بود. تا اینکه بعد از دو هفته مرگ، زندگی ، امید و انتظار، ساعت دوازده شب تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم؛ منصور بود: «سلام مامان علی، من زندهام! ولی رفتم سوریه!»
«کارگر شرکت فولاد بود. سبزه و با صورتی استخوانی. یک مرد تمام عیار. آنقدر که باحیا و متین بود خب هر کسی دلش میخواست دخترش را بسپارد دست او. شوهرخواهرم همکار منصور بود. رفت و آمد و تا میتوانست از خوبیهایش گفت. «سر پای خودش ایستاده.» «با غیرت است.» «اگر زمین به آسمان برسد نمازش قضا نمیشود.» «تا حالا سرش را بلند نکرده توی صورت زنی نگاه کند.» «نان حلال را زیر پای فیل هم باشد درمیآوَرَد.» خلاصه آنقدر از خوبیهای منصور گفت که ندیده، عاشقش شدم. وقتی آمد خواستگاری خودش را از خودش هم بیشتر دوست داشتم! میدانی؟ واقعا قسمت بود که به هم معرفی شدیم. من خیلی خوشبخت بودم که عروس منصور شدم.»
خانم شریفی عبایش را جلوتر کشید و دستهایش را روی هم گذاشت: «زندگیمان را توی یک اتاق از خانهی پدری منصور شروع کردیم. میرفت سر کار و من به بهانهی آب و جارو زدن توی حیاط منتظرش میماندم. یک ماه بعد از عروسیمان بود. درست مثل هر روز که منتظرش بودم، گرفته و پکر برگشت خانه. لباس چرکهایش را از توی پلاستیک درآوردم: «چیزی شده منصور؟» نشست کنار باغچه و سرش را بین دستهایش گرفت: «فرحِ عزیزم، من قول دادم تو را خوشبخت کنم. تو با هزار امید و آرزو آمدی خانهی من اما پیمانکار امروز اخراجم کرد. یعنی اخراج که نه. پروژه تمام شد. من هم فقط یک کارگر سادهی روزمزد بودم. دیگر نیازی به من ندارند.» دلم هُری ریخت اما به روی خودم نیاوردم. سرش را بوسیدم: «آقا منصور یعنی شما من را اینطور شناختی؟ دست مریزاد. فرحی که کوهی مثل منصور پشتش باشد همیشه خوشبخت است.»
منصور با تعجب نگاهم کرد. چشمهایم را از نگاهش دزدیدم. میخواستم باور کند ناراحت نیستم. منصور هم وقتی مطمئن شد راستی
تا کجا باید توان دیدن داشت
تا تورا ببینم
پس ناهمواری های قلبم پنهان نشو
ســـلام🌱🌺
ســـلام🌱🌺
طلوعِ صبحتون زیبـا
آوای دلتون شـاد🌱🌺
طعم لحظه هاتون عسل
قوری چایتون گـرم🌱🌺
چایِ عشقتون خوشرنگ
زندگیتون هر لحظه به کام
ســـلام 😊✋
صبحتون بخیر و نیکی ☕️😊🍁
امـیدوارم دراین روز زیبـا 🍁
روزگارتون پراز عشق و امیـد🧡
دنیاتون پر از محبت و دوستی🍁
رزقتون پر از خیر و برکـت🍁
لحظه هاتون پراز شور و شادی 🍁
عـشق هاتـون پـراز صفا و پاکی 🍁
و زندگیتون پراز آرامش و🍁
موفقیت باشه ان شاءالله🍁
صفحه منتسب به آیتالله جاودان در فضای مجازی، بخشی از سخنان ایشان درباره ارزش سلام بر امام حسین(ع) را منتشر کرد.
سعید قاسمی در صفحه شخصی خود به قیمت دلار واکنش نشان داده است.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ