
سهیل، پسرک معصومِ کلاس پنجمی دبستان شهید صیاد شیرازی را، همه به ادب، تیزهوشی و قلب مهربانش به یاد داشتند.
همیشه در کارهای مدرسه پیشقدم بود، با لبخند جواب میداد و در جمع دوستانش میدرخشید. مدیر مدرسه آخرین تصویرش را خوب به خاطر داشت؛ شبی در اردو، وقتی از بچهها فیلم میگرفت، سهیل دست کوچکش را تکان داد و آرام گفت: «خداحافظ.» همان لحظه دل مدیر لرزید؛ حس کرد این خداحافظی، فقط یک دست تکان دادن ساده نیست.
روزی که آسمان، زیر بار جنایتِ دشمن، خانههای مسکونی را لرزاند؛ موشکهای رژیم صهیونیستی سقف خانهشان را فرو ریخت و سهیل و مادرش را در دل خاک میخکوب کرد.
صورت زخمیاش دلِ دنیا را به درد آورد، اما آنچه از او ماند، کلمات کوتاهی بود که زیر آوار به پدر گفت. جملاتی که قامت کوچک اما دل بزرگش را آشکار میکرد:«بابا… آوار را برندار، کمرت درد میگیرد… اول مامان را نجات بده… بابا… تشنهام…»
پیکر سهیل و مادرش ظهر ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ در قطعه ۴۲ گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، آرام گرفتند؛ دو مظلومِ بیدفاع که قربانی وحشیگری دشمن شدند. سهیل کطولی جاودانه شد؛ همان پسرک معصوم با رؤیاهای ناتمام. تهران، بعد از او، برای همیشه یک ستارهی سهیل کم دارد.
#فرزند_ایران؛ تکنگاریهایی از زندگی شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر با رژیم صهیونی
