مهمترین بخش زندگی امام یازدهم در کلام حجت الاسلام رفیعی/ ۳ دلیل برجسته مظلومیت حضرت +مداحی
حضرت امام حسن عسکری(ع) در ۸ ربیعالاول سال ۲۶۰ قمری، در ۲۸ سالگی در سامرا به شهادت رسیدند و در کنار مرقد مطهر پدرشان دفن شدند.
امام حسن عسکری(ع) (۲۳۲-۲۶۰ق) یازدهمین حجت خداوند متعال است که به مدت شش سال امامت را بر عهده داشتند. ایشان فرزند امام هادی(ع) و پدر امام مهدی(عج) هستند.
مشهورترین لقب حضرت، عسکری است که به اقامت اجباریشان در سامرا اشاره دارد. امام در سامرا تحت مراقبت حکومت عباسی قرار داشتند و برای فعالیتهایشان با محدودیت روبهرو بودند. امام عسکری(ع) از طریق نمایندگان خود و نیز از راه نامهنگاری با شیعیان ارتباط داشتند. عثمان بن سعید، نخستین نایب خاص امام زمان(عج)، از نمایندگان خاص حضرت نیز به شمار میرفت.
امام حسن عسکری(ع) در ۸ ربیعالاول سال ۲۶۰ قمری، در ۲۸ سالگی در سامرا به شهادت رسیدند و در کنار مرقد مطهر پدرشان دفن شدند.
اعتراف مخالفان به فضل و شجاعت و استقامت امام عسکری(ع)
رهبرانقلاب: امامی که موافقان، شیعیان، مخالفان، غیر معتقدان، همه، شهادت دادند و اعتراف کردند به فضل او، به علم او، به تقوای او، به طهارت او، به عصمت او، به شجاعت او در مقابل دشمنان، به صبر و استقامت او در برابر سختیها، این انسان بزرگ، این شخصیت باشکوه، وقتی به شهادت رسید، فقط بیست و هشت سال داشت. در تاریخ پرافتخار شیعه، این نمونهها را کم نداریم. پدر امام زمان عزیز ما با آن همه فضیلت، با آن همه مقامات، با آن همه کرامات، وقتی با سم و جنایت دشمنان از دنیا رفت، فقط بیست و هشت سال داشت؛ این میشود الگو؛ جوان احساس میکند یک نمونهی عالی در مقابل چشم دارد. آن امام بزرگوار، جوادالائمه (علیهالسّلام) است که در بیست و پنج سالگی شهید شده است؛ این امام عسگری (علیه الصّلاة و السّلام) است که در بیست و هشت سالگی به شهادت رسیده است؛ و این همه فضیلت، این همه مکرمت، این همه عظمت، که نه فقط ما به آنها قائلیم و مترنّمیم، بلکه دشمنانشان، مخالفانشان، کسانی که اعتقاد به امامت آنها نداشتند، همه اعتراف کردند. ۱۳۹۰/۱۲/۱۰
مهمترین بخش زندگی امام عسکری علیهالسلام
حجت الاسلام رفیعی: نهادینه کردن تفکر مهدویت؛ برجستهترین بخش زندگی عسکری علیهالسلام است.
'دانلود فیلم'
ما شیعه هستیم یا مُحب اهلبیت(ع)؟/ پاسخ امام عسکری(ع)
در کتاب تفسير منسوب به امام حسن عسکري عليه السلام و نيز در کتاب مرحوم قطب الدين راوندي - به نقل از دو نفر از راويان حديث به نام يوسف بن محمد و علي بن سيار - آمده است:
شبي از شب ها به محضر مبارک حضرت ابومحمد، امام حسن عسکري عليه السلام وارد شديم.
همچنين والي شهر که علاقه ي خاصي نسبت به حضرت داشت، به همراه شخصي که دست هاي او را بسته بودند، وارد منزل امام عليه السلام شد و اظهار داشت: يا ابن رسول الله! اين شخص را از دکان صراف در حال سرقت و دزدي گرفته ايم.
و چون خواستيم او را همانند ديگر دزدان شکنجه و تأديب کنيم، اظهار داشت که از شيعيان حضرت علي عليه السلام و نيز از شيعيان شما است و ما از تعذيب او خودداري کرديم و نزد شما آمديم تا ما را راهنمائي و تکليف ما را نسبت به اين شخص روشن بفرمائي.
حضرت فرمود: به خداوند پناه ميبرم، او شيعه علي عليه السلام نيست، او براي نجات خود چنين ادعائي را کرده است.
سپس والي آن سارق را از آن جا برد و به دو نفر از مأمورين خود دستور داد تا آن سارق را تعذيب و تأديب نمايند، پس او را بر زمين خوابانيدند و شروع کردند بر بدنش شلاق بزنند؛ ولي هر چه شلاق مي زدند روي زمين مي خورد و به آن سارق اصابت نمي کرد.
بعد از آن، والي مجددا او را نزد امام حسن عسکري عليه السلام آورد و گفت: يا ابن رسول الله! بسيار جاي تعجب است، فرمودي که او از شيعيان شما نيست، اگر از شيعيان شما نباشد پس لابد از شيعيان و پيروان شيطان خواهد بود و بايد در آتش قهر خداوند متعال بسوزد.
و سپس افزود: با اين اوصاف، من از اين مرد معجزه و کرامتي را مشاهده کردم که بسيار مهم خواهد بود، هر چه مأمورين بر او تازيانه ميزدند بر زمين ميخورد و بر بدن او اصابت نمي کرد و تمام افراد از اين جريان در تعجب و حيرت قرار گرفته اند.
در اين موقع امام حسن عسکري عليه السلام به والي خطاب نمود و فرمود: اي بنده ي خدا! او در ادعاي خود دروغ ميگويد، او از شيعيان ما نيست، بلکه از محبين و دوستان ما مي باشد.
والي اظهار داشت: از نظر ما فرقي بين شيعه و دوست نميباشد، لطفا بفرمائيد که فرق بين آنها چيست؟
حضرت فرمود: همانا شيعيان ما کساني هستند که در تمام مسائل زندگي مطيع و فرمان بر دستورات ما باشند و سعي دارند بر اين که در هيچ موردي معصيت و مخالفت ما را ننمايند.
و هر که خلاف چنين روشي باشد و اظهار علاقه و محبت نسبت به ما نمايد دوست ما ميباشد، نه شيعه ي ما.
سپس امام عليه السلام به والي فرمود: تو نيز دروغ بزرگي را ادعا کردي، چون که گفتي معجزه ديده ام؛ و چنانچه اين گفتار از روي علم و ايمان باشد مستحق عذاب جهنم مي باشي.
بعد از آن، حضرت در توضيح فرمايش خود افزود: معجزه مخصوص انبياء و ما اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد، براي شرافت و فضيلتي که ما بر ديگران داريم و نيز براي اثبات واقعيات و حقايقي که از طرف خداوند متعال به ما رسيده است.
در پايان، امام عسکري عليه السلام به آن مرد - متهم به سرقت - خطاب نمود و فرمود: بايد شيعه ي علي عليه السلام در تمام امور زندگي، شيعه و پيرو او - و ديگر اهل بيت رسالت - باشد و ايشان را در هر حال تصديق نمايد؛ و نيز بايد سعي نمايد که هيچ گونه تخلفي با ايشان نداشته باشد و خلاصه آن که در همه ي امور، خود را هماهنگ و مطيع ايشان بداند.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری: عبدالله صالحی، ص36-39
مظلومیت امام یازدهم
حجت الاسلام علوی تهرانی در مورد مظلومیتهای امام عسکری گفت: امام حسن عسکری به همراه پدرشان در کودکی به اجبار به منطقه سامرا تبعید شدند. علت نامگذاری لقب عسکری این بود که ایشان در سامرا و در منطقهای بنام عسکر (که لزوماً نظامی هم نبوده) مستقر بودند.
وی ادامه داد: شرایط امامت ایشان طبق فرمایش حضرت، بسیار سخت بودهاست. حضرت در مقام پاسخ به نامهٔ عدهای از شیعیان، فرمودند: «شیعیان در مورد امامت هیچیک از پدرانم، مانند من در شک و تردید نبودهاند.»
دوران امام هادی و امام عسکری در شدت اختناق حاکمان زمان خود بودهاست. سه دلیل برای این خفقان ذکر شدهاست:
دلیل اول: شرایط سخت ملاقات با امام
این کارشناس دینی گفت: شیعه برای ملاقات با امام هادی به سختی از شر نگهبانان خلاص میشد و خدمت حضرت میرسید. امام در یک اتاق زندانی بودند در حالیکه بر روی حصیری نشسته بودند و در مقابل ایشان قبری آماده بود. یعنی اگر حرفی میزدند، تکلیف معلوم بود.
وی افزود: با این شرایط، نمیتوانستد آشکارا امام بعد از خود را معرفی کنند؛ لذا معرفی امام عسکری در چند ماه آخر عمر ایشان اتفاق افتادهاست.
دلیل دوم: تضعیف امام عسکری علیهالسلام
وی ادامه داد: امام عسکری (ع) برادری بنام سیدمحمد داشتند که اکنون در سامرا دارای بارگاه است. عدهای از شیعیان آن زمان، حتی در زمان امام هادی، به امامت سیدمحمد گرایش پیدا کردند. سیدمحمد مورد تأیید بود. او بسیار بزرگوار بود و پناه شیعیان به حساب میآمد اما به هیچ عنوان خود را امام نمیدانست. حاکمان وقت، در جهت انحراف افکار شیعیان روی امامت ایشان مانور میدادند.
دلیل سوم: خیانت برخی از وکلاء ائمه
علوی تهرانی گفت: وکالت از عصر امام کاظم شروع شد تا شرایط سخت ارتباط امام با مردم، تسهیل شود. اما برخی از وکلاء بعد از شهادت امام کاظم، مردم را به امامت حضرت رضا راهنمایی نکردند و گروه واقفیه را شکل دادند. شخصی از این گروه به امام رضا نامه نوشت که: «پدر شما زنده است، او همان مهدی است که خواهد آمد اما اکنون از نظرها پنهان است، او هرگز توصیهای در مورد شما نکردهاست.»
وی افزود: به این ترتیب، همه اموال مسلمین را بین خود تقسیم کرده و خیانت کردند. سایر امامان نیز از خیانت برخی وکلاء مصون نبودند.
این کارشناس دینی اظهار داشت: جریانهای مخالف تشیع در عصر امام عسکری از این خفقان به نفع خود استفاده میکردند. تصوف یکی از آنها بود که از زمان امام صادق شکل گرفته بود و حضرت دربارهٔ آنها فرموده بودند: «آنها دشمن ما هستند، هرکسی به آنان تمایل داشته باشد از آنان است و با آنها محشور میشود.»
وی در مورد شهر سامرا افزود: سُرّ مَن رَأی، محل دفن امام است. امام عسکری فرمودند: هرکسی میخواهد از غم، رها شود و سرور و شادمانی پیدا کند، به زیارت من بیاید.